- پی کردن
- تعقیب کردن آن، دنبال کردن آن
معنی پی کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- پی کردن
- کنایه از متوقف کردن
کنایه از سرپیچی کردن
بریدن رگ و پی پای انسان یا اسب و استر یا شتر با شمشیر، پی زدن، پی بریدن، پی برکشیدن، پی برگسلیدن
تعقیب کردن، دنبال کردن، کاری را دنبال کردن، ادامه دادن
- پی کردن ((پِ. کَ دَ))
- رگ و پی پا را قطع کردن، عاجز کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Clone, Copy
clonar, copiar
klonen, kopieren
klonować, kopiować
клонировать , копировать
клонувати , копіювати
clonar, copiar
cloner, copier
clonare, copiare
klonen, kopiëren
नकल करना , नकल करना
mengkloning, menyalin
استنسخ , نسخ
복제하다 , 복사하다
לשכפל , להעתיק
克隆 , 复制
クローンする , コピーする
kopyalamak
kuiga, kunakili
สร้างสำเนา , คัดลอก
নকল করা , নকল করা
نقل کرنا , نقل کرنا
قطعه چوبی را بشکل منشور مثلث القاعده ساختن بنحوی که زاویه هر سطح نسبت بسطح دیگر قایمه نباشد
پیمودن، درنوردیدن، پوییدن
ادراک، درک کردن
نهادن و ریختن چیزی در ظرف تا همه ظرف را فرا گیرد انباشتن مملو کردن ممتلی کردن مشحون کردن، بسیار انجام دادن بسیار کردن: کار نیکو کردن از پر کردن است، اشغال کردن مشغول کردن، اشباع در حرکت: (استکان... در اصل استکن بود پر کردند استکان شد) (منتهی الارب) یا پر کردن تفنگ (توپ و مانند آن)، باروت و گلوله یا فشنگ در آن نهادن، یا پر کردن دندان. تراشیدن قسمتهای کرم خورده و فاسد دندان و ممتلی کردن آن با سیمان و پلاتین و مانند آن. یا پر کردن قوه باطری و مانند آن. آنرا در جریان برق قرار دادن تا برق در آن ذخیره شود. یا پر کردن شکم. پر کردن معده. ممتلی کردن معده. یا کسی را پر کردن، با گفتار او را بدشمنی دیگری بر انگیختن نزد او از دیگری بدگویی کردن
پیمودن، طی کردن
واقف گشتن، آگاه شدن، اطلاع یافتن، راه بردن
دهن را بسته از میان دو لب دم بر آوردن و دمیدن برای تیز کردن یا خاموش کردن آتش یا سرد کردن چیزی گرم دمیدن فوت کردن، باد کردن آماس کردن آماسیدن نفخ کردن ورم کردن: صورتش پف کرده است، تکبر کردن
بجلو انداختنراندن بجانب مقابل (مثل راندن مواشی و دواب وامتعه و غیره) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار. (فرخی) -2 چهار چوب پیوست جانب خارجی در یک لتی بهم آوردن دو لنگه در بستن فراز کردن: (لیث)، . . بمسجد آدینه شد و
فرتوت ساختن کهنسال گردانیدن بسالخوردگی رسانیدن: چه تدبیر از پی تدبیر کردن نخواهم خویشتن را پیر کردن، (نظامی)
دو رنگ کردن ابلق ساختن خلنگ کردن